سلااام من اومدم...جالبه برامـــــ امار وبم تقریبا خوفــه اما از وقتی آپ نمیکــــنم یِ نظر هم ندارمـــــ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابا ی کم رحم داشته باشین حداقــل بگین منـ چِ کُـــنم؟؟؟؟وبــم را حذف کنم ایااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟ زود تــــــــند سریع بگین چِ کنـــــم ایااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟آدرس اون یکی وبم رو هم نوشتم خواستین سر بزنین....فقط نظر آآ یادتون نـــــــــــره هاااااااا
راستی ی چیــــ دیگه این کـه اون کسی ک تو ظر سنجی برام نوشته حالم بهم خورد چـــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟ هه دلیلشو بگین لُفطا!!!!!!...!:(
ســـــــــلام دوستان ... دیگه حوصله آپدیت کردن این وِبم رو ندالَم شماها بگین چ کنمــــ؟؟؟ آیا حذف کنم وبم راااااا؟؟؟؟؟؟؟ آدرس وب دیگم:enekasezendegi.blogfa.com حالا نظــــرتو نو بگین.لـــفطا...!!:)
ازکسانیکه از من متنفرند سپاسگزارم .....آنها مرا قویـتــــــر میکنند این بود سپاسگذاری من از همه اطرافیانم.. F.H 531
در وجود هر انساني عُقابي نهفته است. پرو بال يکديگر را قيچي نَکنيم، کمک کنيم عقابهاي وجودمان به پرواز درآيند... آسماني که پهنه پرواز عقابها باشد، جولانگاه کلاغهاي بي سر و پا نخواهد شد... f.h 531
سلامــ خیلیــ ناراحتم چون نمدونمــ فردا تعطیلم یا نهــ هر کی فهمید زودی بخبره.باشهـــ؟:( اخه اگه تعطیل نباشیم باید بدرسمـــ تازه با مهلا رفتیمــ حرم خیلی حالید... هــــــــــه تازه با 500 تومن میخواستیمــ ی عالمه چیزی بخریم حیـــف هیچی پول همرامونــ نبود اشقال ندارهـــ ی موقع دیگه ی عالمه چیزی میخریمــ فعلا بابایـــــــ
سلامــ این اولین خاطره مه... هــــــــــــــــــه خیلی خیلی خوشحالم چون فردا رو تعطیل کردن حالا حسابیــــ استراحت میکنمــ اخ جووووون آزمونمون هم لغوید بازم میگم خیلیـــ خوشحالیدمــ... ب فاطمه ک زنگیدم داش میرفت بیرون خوش بـــ حالش تازه میخوام الان برم بفیلممــ ولی بد بختی این کــ باز شنبه امتحان دارمــ راستیـــ امروز کلیـ گریه کردیـــم(همه بچه ها:من.راحیل.فاطمه و...)
در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته ای زنبوری به اتاق اومد و سپس پرواز های اکتشافی اش رو شروع کرد و بعد هم برای بازگشت اماده شد،اما به هر طرف میرفت با شکست مواجه میشد.به شیشه ای میخورد و به زمین می افتاد تا این که ضربه کفشی راحتش کرد این درس من بود واسه زندگی ام ک هروقت گرفتار شدم برای خلاصی از اون خودم رو به در و دیوار نکوبم و به فکر راه حل باشم تا از خودمو از مشکلات خلاص کنمـــ
گذر زمان چیزی مشکل رو پاک نمیکنه بلکه راه چاره این کارو میکنه...
قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد حسینی باش که در محشر نگویند چرا پرونده ات امضا ندارد
از♥ خــــدا♥ پرسیـــدم:♥ اگـــر♥ در♥ ســـرنوشتـــــ ♥ مـــا♥ همـــه♥ چیـــز♥ را♥ از♥ قبــــل♥ نوشتـــه ای♥ آرزو♥ کـــردن♥ چــــه♥ ســــود♥ دارد؟!♥ گفت:♥ شایــ ـــد♥ در♥ سرنوشتــــتـــ♥ نــوشتـــــه♥ باشـــــم♥ هـــر♥ چــــ ـــه♥ آرزو♥ کنـــی♥♥♥
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم… هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد، بــرای خودشــان…
دردم این نیست كه او عاشق نیست... دردم این نیست كه معشوق من از عشق تهیست... دردم این است كه با دیدن این سردی ها من چرا دل بستم...؟
روزهاى بارونى رو خیلى دوست دارم... معلوم نمیشه منتظر تاکسى هستى یا آواره خیابونها بخار توى هوا مال سرماس یا دود سیگار خیسى روى گونَت مال اَشکاته یا دونه هاى بارون
بنده ی من ، تو هنگامی که به نماز می ایستی
زندگی میکنم ...
گاهی چه اصرار بیهوده ایست اثبات دوست داشتنمان
ما را از کودکی به جدایی ها عادت داده اند، همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند:خوبها / بدها
کاش توی این جاده تاریک یه تابلویی نصب میکردن.حد اقل واسه دل خوشیم..
تا تو 2km.
دختر 5 ساله ای از برادرش پرسید: معنی عشق چیست ؟؟ برادرش جواب داد : عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ، از كوله پشتی مدرسه ام بر میداری ، و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم . . .
دچار یعنی عاشق ...وفکر کن که چه تنها است اگر ماهی کوچک دچار ابی بی کران باشد
باران که می بارد چشم هایم با آسمان به تفاهم میرسند .چه وجه اشتراک لطیفی است بین هوای دل من با این روز های پایانی
مچاله کن..بشکن..خط بزن..خلاصه راحت باش ارث پدرت که نیست دل است
من در خیال تو تو در خیال من هیچ یک در خیال دیگری نمیگنجیم پاره ریسمانی که مارا به هم وصل میکند "عادت است " !!
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
نقـش یـــک درخــت خشک را یا هیزم شکن پـیــر…
هر وقت دلم میگرفت بادوست خوبم "سایه" صحبت میکردم... آه امروز هوا ابریست...
چند وقتیست هر چه می گردم . . . هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم نگاهم اما . . . گاهی حرف می زند ، گاهی فریاد می کشد . . .
اولین روز دبستان بازگرد کودکیها شاد و خندان بازگرد
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. خدایا !خسته ام!نمی توانم.
ابنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نمازوتربخوان خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان خدایا !امروز خیلی خسته ام نماز وتر بخوانم!آیا راه دیگری ندارد؟ بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله سرم می پرد! بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟ او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد... .
داستانی بسیار زیبا... در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند. دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
رفتم نشستم کنارش گفتم : برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی ؟ گفت بفروشم ک چی؟تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر،دیشب حالش بد شد و مرد.با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟؟ گفتم: بخرم که چی تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فرا موشش کنم اشکاشو پاک کرد،ی گل بهم داد و گفت:بگیر باید از نو شروع کنیم تو بدون عشقت من بدون خواهرم...
الو ، سلام منزل خداست؟؟ این منم مزاحمی ک ه آشنا است،هزار دفعه دلم این شماره را گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صدا است. شما ک گفته اید جواب سلام واجب است!!!به ما که میرسد حساب بندههایتان جدا است؟؟؟ الو الو دوباره قطع میشود نمیدانم خرابی از دل من است یا که عیب از سیم هاست.... چقدر راه مانده است تا تو...من خسته ام
@خوشبختی یعنی چیزی را به دیگران ببخشی که آرزوی دریافت آن را داری... برای شروع مهرت راببخش تا غرق در زندگی گردی... @خوشبختی یعنی باور کنی که تنها از اشتباهاتت میتوانی بیاموزی و رشد کنی... @خوشبختی یعنی منتظر نماندن برای شادی های بزرگ و کیف کردن از لحظات کوتاه زندگی
اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید؛ چرت بزنید... اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید؛ به پیک نیک بروید... اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید؛ به تعطیلات بروید... اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید؛ ازدواج کنید... اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید؛ ثروت به ارث ببرید... و اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید؛ یاد بگیرید، کاری را که انجام می دهید، دوست داشته باشید!...!!!
آخی نازی... برای تماشای بقیه عکس ها به ادامه مطلب رجوع کنید...
سلام با قبولی طاعات و عبادات شب های قدر مارا از دعای خیرتان محروم نکنید .از این پست نخوانده رد نشوید یک شبی منجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق ان شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت:یارب،از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام،زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه،دیگر نیستم این تو ولیلای تو من نیستم گفت:ای دیوانه ،لیلایت منم در رگت پنهان وپیدایت منم من کنارت بودم و نشناختی!! سال ها با جور لیلی ساختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم سوختم در حسرت یک یا ربت ذکر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی.. دیدم امشب با منی،گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی بر حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود مرد راهم باشم تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته ی راهت کنم....
وقتی افتاب انسانیت غروب کرد دیگر در انتظار طلوع تابناک نشستن بیهوده ست...
به جزئیات دقت کنید زیبایی های بسیار زیادی در جزئیات نهفته است...
برای تماشای طبیعت به ادامه مطلب بروید...
بزرگی می گوید آموخته ام که با پول میشود!!رختخواب خرید ولی خواب نه... ساعت خرید ولی زمان نه... مقام خرید ولی احترام نه... دارو خرید ولی سلامتی نه... خانه خرید ولی زندگی نه... وبالا خره می توان قلب خرید ولی عشق را نه
جریان زندگی خلوتگه زندگی... زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دلتنگ... گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غم بی پایان... برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید...
در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم باپرداخت مقدارزیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود مي کردند. فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت: قيمت جهنم چقدره؟ کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشيش بدون هيچ فکري گفت: ۳ سکه. مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد. به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم
گاه می اندیشم،خبر مرگ مرا باتو چه کس می گوید؟ ان زمان که خبر مرگ مرا،از کسی میشنوی روی تو را کاشکی می دیدم!! شانه بالا زدنت را بی قید... و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد!! وتکان دادن سر را که عجب! عاقبت مرد! افسوس! کاشکی می دیدم... من به خود میگویم: "چه کسی باور کرد جنگل جان مرا، آتش عشق تو خاکستر کرد؟"
$رفاقت ماجرا است و جدایی یک قانون پس به این ماجرا دل نبند که قانون همیشه اجرامیشه.. $زندگی یه پل قدیمیه به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیر تر خراب میشه به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه دستت رو بگیره... $مهربانی را وقتی دیدم که کودکی خورشید را در دفتر نقاشیش سیاه کشید تا تا پدر کارگرش زیر نور افتاب نسوزد... $دست بر شانه ام میزنی تا تنهایی ام را بتکانی.به چه می اندیشی تکاندن برف از روی شانه ی ادم برفی؟؟؟ $شال وکلاه میبافم با خیالت تا در سرمای نبودت یخ نبندم.. .
روز محشر وقت پرسیدن ز من رب جلی .گفت تو غرق گناهی؟ گفتمش یا رب بلی. گفت پس اتش نمی گیرد چرا جان وتنت؟ گفتمش چون حک نمودم روی قلبم یاعلی
قلبم محکوم شد به ساده زیستن...!! غرورم محکوم شد به خونسرد بودن...!! دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن...!! دست هایم محکوم شد به سرد بودن...!! ارزوهام محکوم شد به محال بودن...!! وجودم محکوم شد به محال بودن...!! ودر اخر عشقم محکوم شد به مردن...!!
سلام به وبلاگ خودتون خوش اومدید... امید وارم از وب من خوشتون بیاد.یک سوال دارم که اگه مایل باشید میتونید در قسمت نظرات پاسخ بدید. اگه بهتون بگن فقط 1 روز از زندگی تون باقی باشه توی اون روز چه کار میکنید؟؟؟؟
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد... شخص گفت:مردک در حال راز ونیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟؟؟؟ مجنون لبخندی زد و گفت :عاشق لیلی بودم و تو را ندیدم !!! تو عاشق خدایی و مرا دیدی...؟؟!!!
کوک میکنم چشمانم را روی امدنت...... نمی ایی ومن برای همیشه خواب می مانم.....
دلم گرم خداوندی است که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد چه بخشنده خدای عاشقی دارم...!!!! که میخواند مرا با اینکه میداند گنهکارم ...!!! دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم... برایت من خدا را ارزو دارم..
سال هاست که معنی این را نفهمیدم... رفت و امد؟یا امد و رفت؟ انسان ها میروند که بر گردند؟ یا می ایند که بر گردند...؟؟؟ شما چه می گویید؟ |
About
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم خوشتون بیاد و اگه مایل بودید به سوالم پاسخ بدید نظر یادتون نره......
دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 AuthorsLinks
فلسفه ودانش.خانم شایسته مهربوون تبادل لینک هوشمند SpecificLinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین Categories |