Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


یک فنجان عشق

میل کردنش آسان نیست...

سلااام من اومدم...جالبه برامـــــ امار وبم تقریبا خوفــه اما از وقتی آپ نمیکــــنم یِ نظر هم ندارمـــــ

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابا ی کم رحم داشته باشین حداقــل بگین منـ چِ کُـــنم؟؟؟؟وبــم را حذف کنم ایااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟

زود تــــــــند سریع بگین چِ کنـــــم ایااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟آدرس اون یکی وبم رو هم نوشتم خواستین سر بزنین....فقط نظر

آآ یادتون نـــــــــــره هاااااااا

+نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:47توسط رها | |

راستی ی چیــــ دیگه

این کـه اون کسی ک تو ظر سنجی برام نوشته حالم بهم خورد چـــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟

هه دلیلشو بگین لُفطا!!!!!!...!:(

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت11:12توسط رها | |

ســـــــــلام دوستان ... دیگه حوصله آپدیت کردن این وِبم رو ندالَم

شماها بگین چ کنمــــ؟؟؟ آیا حذف کنم وبم راااااا؟؟؟؟؟؟؟

آدرس وب دیگم:enekasezendegi.blogfa.com

حالا نظــــرتو نو بگین.لـــفطا...!!:)

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت11:5توسط رها | |

 ازکسانیکه از من متنفرند سپاسگزارم .....آنها مرا قویـتــــــر میکنند


☑ از کسانیکه مرا دوســـت دارند ممنونم...آنان قلــــب مرا بزرگتــــر میکنند


☑ ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشـــــکرم...آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابــد ماندنی نیست


☑ از کسانیکه با من مـیمانند سپاسگزارم...آنان بمن معنای دوســــت واقعی را نشان میدهند.

  

این بود سپاسگذاری  من از همه اطرافیانم..                                                                                     F.H 531                                                                                                                                                           

+نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1398برچسب:,ساعت2:10توسط رها | |

دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر

غــــم . . . ؟ حــاضــر

درد . . . ؟ حــاضــر

دوری . . . ؟ حــاضــر

عــشــق . . . ؟

بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟

باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ . . .
غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه

اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم !

عکس2پیکس.بلاگفا.کام▌  Www.Ax2Pix.blogfa.coM

+نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,ساعت1:8توسط رها | |

در وجود هر انساني عُقابي نهفته است.

پرو بال يکديگر را قيچي نَکنيم،

کمک کنيم عقابهاي وجودمان به پرواز درآيند...

آسماني که پهنه پرواز عقابها باشد،

جولانگاه کلاغهاي بي سر و پا نخواهد شد...

                                                                                                                                                    f.h 531

+نوشته شده در پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:,ساعت1:59توسط رها | |

سلامــ خیلیــ ناراحتم چون نمدونمــ فردا تعطیلم یا نهــ

هر کی فهمید زودی بخبره.باشهـــ؟:(

اخه اگه تعطیل نباشیم باید بدرسمـــ

تازه با مهلا رفتیمــ حرم خیلی حالید...

هــــــــــه تازه با 500 تومن میخواستیمــ ی عالمه چیزی بخریم

حیـــف هیچی پول همرامونــ نبود

اشقال ندارهـــ ی موقع دیگه ی عالمه چیزی میخریمــ

فعلا بابایـــــــ

 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,ساعت19:42توسط رها | |

سلامــ این اولین خاطره مه... هــــــــــــــــــه خیلی خیلی خوشحالم

چون فردا رو تعطیل کردن حالا حسابیــــ استراحت میکنمــ

اخ جووووون آزمونمون هم لغوید

بازم میگم خیلیـــ خوشحالیدمــ...

ب فاطمه ک زنگیدم داش میرفت بیرون خوش بـــ حالش

تازه میخوام الان برم بفیلممــ

ولی بد بختی این کــ باز شنبه امتحان دارمــ

راستیـــ امروز کلیـ گریه کردیـــم(همه بچه ها:من.راحیل.فاطمه و...)

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:خاطره,ساعت21:56توسط رها | |

در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته ای زنبوری به اتاق اومد و سپس پرواز

های اکتشافی اش رو شروع کرد و بعد هم برای بازگشت اماده شد،اما به هر طرف میرفت

با شکست مواجه میشد.به شیشه ای میخورد و به زمین می افتاد تا این که ضربه کفشی

راحتش کرد

این درس من بود واسه زندگی ام ک هروقت گرفتار شدم

برای خلاصی از اون خودم رو به در و دیوار نکوبم

و به فکر راه حل باشم تا از خودمو از مشکلات خلاص کنمـــ

گذر زمان چیزی مشکل رو پاک نمیکنه بلکه راه چاره این کارو میکنه...

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,ساعت21:11توسط رها | |

قیامت بی حسین غوغا ندارد          شفاعت بی حسین معنا ندارد

حسینی باش که در محشر نگویند             چرا پرونده ات امضا ندارد

+نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت17:7توسط رها | |

از خــــدا پرسیـــدم:

اگـــر در ســـرنوشتـــــ مـــا

همـــه چیـــز را از قبــــل نوشتـــه ای

آرزو کـــردن چــــه ســــود دارد؟!

گفت:

شایــ ـــد در سرنوشتــــتـــ نــوشتـــــه باشـــــم

هـــر چــــ ـــه آرزو کنـــی

 جملات عاشقانه, متن های زیبا

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت23:49توسط رها | |

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالــی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…


عکس2پیکس**www.Ax2Pix.TK

هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد، بــرای خودشــان…
“خــسـرو” و “شیـــرین”… “لیـلی” و “مـجنــون“…
“ویس” و “رامین”… “پیــرمـرد” و “پیرزن”…
“تــو” و “اون”…
“مــن” و “تــنهـایی“!

+نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت1:19توسط رها | |

دردم این نیست كه او عاشق نیست...

دردم این نیست كه معشوق من از عشق تهیست...

دردم این است كه با دیدن این سردی ها

من چرا دل بستم...؟

http://ax2pix.tk

+نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت1:56توسط رها | |

روزهاى بارونى رو خیلى دوست دارم...

معلوم نمیشه منتظر تاکسى هستى یا آواره خیابونها

بخار توى هوا مال سرماس یا دود سیگار

خیسى روى گونَت مال اَشکاته یا دونه هاى بارون


 

+نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت18:14توسط رها | |

بنده ی من ، تو هنگامی که به نماز می ایستی

من آنچنان گوش فرا میدهم

که گوئی همین یک بنده را دارم

ولی تو چنان غافلی

که گویا

صدها خدا داری…


"حدیث قدسی"


 

+نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت18:12توسط رها | |

زندگی میکنم ...

حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!

چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد

بگذار هر چه از دست میرود برود؛

من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،

حتی زندگی را !

+نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت17:58توسط رها | |

یک روز عشقت را دزدیدم
و برای اینكه جای مطمئنی داشته باشد
آن را در قلبم پنهان كردم
غافل از اینكه روزی برای پس گرفتن آن قلبم را خواهی شكست

 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 آبان 1391برچسب:,ساعت23:32توسط رها | |

گاهی چه اصرار بیهوده ایست اثبات دوست داشتنمان

چراکه بیشتر دوستمان دارند وقتی دوستشان نداریم!

+نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,ساعت1:21توسط رها | |

ما را از کودکی به جدایی ها عادت داده اند، همان جایی که روی تخته سیاهمان

نوشتند:خوبها / بدها

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,ساعت1:36توسط رها | |

کاش توی این جاده تاریک یه تابلویی نصب میکردن.حد اقل واسه دل خوشیم..

 

 

تا   تو   2km.

+نوشته شده در دو شنبه 7 آبان 1391برچسب:,ساعت23:56توسط رها | |

دختر 5 ساله ای از برادرش پرسید:

معنی عشق چیست ؟؟

برادرش جواب داد :

عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ،

از كوله پشتی مدرسه ام بر میداری ،

و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم . . .



 

+نوشته شده در جمعه 5 آبان 1391برچسب:,ساعت17:8توسط رها | |

دچار یعنی عاشق ...وفکر کن که چه تنها است اگر ماهی کوچک دچار ابی بی کران باشد

+نوشته شده در جمعه 5 آبان 1391برچسب:,ساعت16:52توسط رها | |

باران که می بارد چشم هایم با آسمان به تفاهم میرسند .چه وجه اشتراک لطیفی است بین

 هوای دل من با این روز های پایانی

+نوشته شده در جمعه 5 آبان 1391برچسب:,ساعت11:37توسط رها | |

مچاله کن..بشکن..خط بزن..خلاصه راحت باش         ارث پدرت که نیست دل است

+نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,ساعت22:58توسط رها | |

من در خیال تو


تو در خیال من


هیچ یک


در خیال دیگری نمیگنجیم


پاره ریسمانی


که مارا به هم وصل میکند


"عادت است " !!


 

+نوشته شده در سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:,ساعت15:59توسط رها | |

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

+نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت1:14توسط رها | |

نقـش یـــک درخــت خشک را


در زنـدگی بازی میکـنم



نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم

یا هیزم شکن پـیــر…


+نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت1:51توسط رها | |

هر وقت دلم میگرفت بادوست خوبم


"سایه" صحبت میکردم... آه امروز هوا ابریست...

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,ساعت1:6توسط رها | |

چند وقتیست هر چه می گردم . . .


هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم 


نگاهم اما . . .


گاهی حرف می زند ،


گاهی فریاد می کشد . . .


 

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,ساعت1:49توسط رها | |

اولین روز دبستان بازگرد

کودکیها شاد و خندان بازگرد

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ

همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درس و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,ساعت1:17توسط رها | |

بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.           خدایا !خسته ام!نمی توانم.

 ابنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نمازوتربخوان                  خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار

شوم.

بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان         خدایا سه رکعت زیاد است

بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان         خدایا !امروز خیلی خسته ام نماز وتر بخوانم!آیا راه دیگری ندارد؟

بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله      خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از

سرم می پرد!

بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله     خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است

چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است

امشب با من حرف نزده

خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند

هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود

خورشید از مشرق سر بر می آورد

خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد...

.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مهر 1391برچسب:,ساعت23:26توسط رها | |

داستانی بسیار زیبا...

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته
گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …

 

+نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,ساعت2:7توسط رها | |

رفتم نشستم کنارش گفتم : برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی ؟

گفت بفروشم ک چی؟تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر،دیشب حالش

بد شد و مرد.با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟؟

گفتم: بخرم که چی تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فرا موشش کنم

اشکاشو پاک کرد،ی گل بهم داد و گفت:بگیر باید از نو شروع کنیم

                               تو بدون عشقت من بدون خواهرم...

+نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:0توسط رها | |

الو ، سلام منزل خداست؟؟ این منم مزاحمی ک ه آشنا است،هزار دفعه دلم این شماره را

گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صدا است. شما ک گفته اید جواب سلام واجب

است!!!به ما که میرسد حساب بندههایتان جدا است؟؟؟

الو   الو  دوباره قطع میشود نمیدانم خرابی از دل من است یا که عیب از سیم هاست....

     

چقدر راه مانده است تا تو...من خسته ام

+نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:32توسط رها | |

@خوشبختی یعنی چیزی را به دیگران ببخشی که آرزوی دریافت آن را داری...

برای شروع مهرت راببخش تا غرق در زندگی گردی...

@خوشبختی یعنی باور کنی که تنها از اشتباهاتت میتوانی بیاموزی و رشد کنی...

@خوشبختی یعنی منتظر نماندن برای شادی های بزرگ و کیف کردن از لحظات کوتاه زندگی

اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید؛ چرت بزنید...

اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید؛ به پیک نیک بروید...

اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید؛ به تعطیلات بروید...

اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید؛ ازدواج کنید...

اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید؛ ثروت به ارث ببرید...

و اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید؛ یاد بگیرید،

کاری را که انجام می دهید، دوست داشته باشید!...!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:32توسط رها | |

آخی نازی...

عکس های عاشقانه زیبا

عکس های عاشقانه زیبا

برای تماشای بقیه عکس ها به ادامه مطلب رجوع کنید...


ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:7توسط رها | |

سلام با قبولی طاعات و عبادات شب های قدر مارا از دعای خیرتان محروم نکنید .از این پست نخوانده رد نشوید

یک شبی منجنون نمازش را شکست           بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق ان شب مست مستش کرده بود        فارغ از جام الستش کرده بود

گفت:یارب،از چه خوارم کرده ای؟                بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام،زین عشق دل خونم نکن               من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه،دیگر نیستم                       این تو ولیلای تو من نیستم

گفت:ای دیوانه ،لیلایت منم                        در رگت پنهان وپیدایت منم

من کنارت بودم و نشناختی!!                      سال ها با جور لیلی ساختی

عشق لیلا در دلت انداختم                         صد قمار عشق یکجا باختم

سوختم در حسرت یک یا ربت                  ذکر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی..                  دیدم امشب با منی،گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی                    بر حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود                  درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهم باشم تا شاهت کنم                   صد چو لیلا کشته ی راهت کنم....

+نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت3:55توسط رها | |

وقتی افتاب انسانیت غروب کرد دیگر در انتظار طلوع تابناک نشستن بیهوده ست...

به جزئیات دقت کنید زیبایی های بسیار زیادی در جزئیات نهفته است...

برای تماشای طبیعت به ادامه مطلب بروید...


ادامه مطلب...

+نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت17:50توسط رها | |

بزرگی می گوید آموخته ام که با پول میشود!!رختخواب خرید ولی خواب نه...

ساعت خرید ولی زمان نه...         مقام خرید ولی احترام نه...

دارو خرید ولی سلامتی نه...        خانه خرید ولی زندگی نه...

وبالا خره می توان قلب خرید ولی عشق را  نه

+نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:17توسط رها | |

جریان زندگی

 خلوتگه زندگی...

زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ    گاه با یک دلتنگ...

گاه باید رویید در پس این باران      گاه باید خندید بر غم بی پایان... 

برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید...

 


ادامه مطلب...

+نوشته شده در جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:0توسط رها | |

در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم باپرداخت  مقدارزیادی پول قسمتی از

بهشت را از آن خود مي کردند. فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را

از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:

قيمت جهنم چقدره؟

کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!

مرد دانا گفت: بله جهنم.

کشيش بدون هيچ فکري گفت: ۳ سکه.

مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند

جهنم . مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد.

به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است

ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم

+نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:47توسط رها | |

گاه می اندیشم،خبر مرگ مرا باتو چه کس می گوید؟

ان زمان که خبر مرگ مرا،از کسی میشنوی روی تو را کاشکی می دیدم!!

شانه بالا زدنت را بی قید... و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد!!

وتکان دادن سر را که عجب! عاقبت مرد! افسوس! کاشکی می دیدم...

من به خود میگویم: "چه کسی باور کرد جنگل جان مرا، آتش عشق تو خاکستر کرد؟"

 

+نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت4:29توسط رها | |

$رفاقت ماجرا است و جدایی یک قانون پس به این ماجرا دل نبند که قانون همیشه اجرامیشه..

$زندگی یه پل قدیمیه به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیر تر خراب میشه به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه دستت رو بگیره...

$مهربانی را وقتی دیدم که کودکی خورشید را در دفتر نقاشیش سیاه کشید تا تا پدر کارگرش زیر نور افتاب نسوزد...

$دست بر شانه ام میزنی تا تنهایی ام را بتکانی.به چه می اندیشی تکاندن برف از روی شانه ی ادم برفی؟؟؟

$شال وکلاه میبافم با خیالت تا در سرمای نبودت یخ نبندم..

.

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت22:12توسط رها | |

روز محشر وقت پرسیدن ز من رب جلی .گفت تو غرق گناهی؟ گفتمش یا رب بلی. گفت پس

اتش نمی گیرد چرا جان وتنت؟ گفتمش چون حک نمودم روی قلبم یاعلی

+نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:12توسط رها | |

قلبم محکوم شد به ساده زیستن...!!             غرورم محکوم شد به خونسرد بودن...!!

دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن...!!           دست هایم محکوم شد به سرد بودن...!!

ارزوهام محکوم شد به محال بودن...!!            وجودم محکوم شد به محال بودن...!!

ودر اخر عشقم محکوم شد به مردن...!! 

 

+نوشته شده در سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,ساعت10:19توسط رها | |

سلام به وبلاگ خودتون خوش اومدید... تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت www.WeblogBartar.com تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت

امید وارم از وب من خوشتون بیاد.یک سوال دارم که اگه مایل باشید میتونید در قسمت نظرات پاسخ بدید.

اگه بهتون بگن فقط 1 روز از زندگی تون باقی باشه توی اون روز چه کار

میکنید؟؟؟؟                      

 

+نوشته شده در سه شنبه 3 مرداد 1398برچسب:,ساعت7:38توسط رها | |

روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد...

شخص گفت:مردک در حال راز ونیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟؟؟؟

مجنون لبخندی زد و گفت :عاشق لیلی بودم و تو را ندیدم !!!

تو عاشق خدایی و مرا دیدی...؟؟!!!

 

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت22:48توسط رها | |

کوک میکنم چشمانم را روی امدنت......

نمی ایی ومن برای همیشه خواب می مانم.....

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت18:7توسط رها | |

دلم گرم  خداوندی است که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد

چه بخشنده خدای عاشقی دارم...!!!!

که میخواند مرا با اینکه میداند گنهکارم ...!!!

دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم...

برایت من خدا را ارزو دارم..

 

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت17:50توسط رها | |

سال هاست که معنی این را نفهمیدم...   رفت و امد؟یا امد و رفت؟  انسان ها میروند که بر

گردند؟   یا می ایند که بر گردند...؟؟؟

شما چه می گویید؟


ادامه مطلب...

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت14:18توسط رها | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد