Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


یک فنجان عشق

میل کردنش آسان نیست...

سلامــ خیلیــ ناراحتم چون نمدونمــ فردا تعطیلم یا نهــ

هر کی فهمید زودی بخبره.باشهـــ؟:(

اخه اگه تعطیل نباشیم باید بدرسمـــ

تازه با مهلا رفتیمــ حرم خیلی حالید...

هــــــــــه تازه با 500 تومن میخواستیمــ ی عالمه چیزی بخریم

حیـــف هیچی پول همرامونــ نبود

اشقال ندارهـــ ی موقع دیگه ی عالمه چیزی میخریمــ

فعلا بابایـــــــ

 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,ساعت19:42توسط رها | |

سلامــ این اولین خاطره مه... هــــــــــــــــــه خیلی خیلی خوشحالم

چون فردا رو تعطیل کردن حالا حسابیــــ استراحت میکنمــ

اخ جووووون آزمونمون هم لغوید

بازم میگم خیلیـــ خوشحالیدمــ...

ب فاطمه ک زنگیدم داش میرفت بیرون خوش بـــ حالش

تازه میخوام الان برم بفیلممــ

ولی بد بختی این کــ باز شنبه امتحان دارمــ

راستیـــ امروز کلیـ گریه کردیـــم(همه بچه ها:من.راحیل.فاطمه و...)

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:خاطره,ساعت21:56توسط رها | |

در اتاق نشسته بودم که از سوراخ شیشه شکسته ای زنبوری به اتاق اومد و سپس پرواز

های اکتشافی اش رو شروع کرد و بعد هم برای بازگشت اماده شد،اما به هر طرف میرفت

با شکست مواجه میشد.به شیشه ای میخورد و به زمین می افتاد تا این که ضربه کفشی

راحتش کرد

این درس من بود واسه زندگی ام ک هروقت گرفتار شدم

برای خلاصی از اون خودم رو به در و دیوار نکوبم

و به فکر راه حل باشم تا از خودمو از مشکلات خلاص کنمـــ

گذر زمان چیزی مشکل رو پاک نمیکنه بلکه راه چاره این کارو میکنه...

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,ساعت21:11توسط رها | |